پِریسکهی جان
هر غروب هزاران طلوع در پی دارد
اخلاقگرایی در داستانهای ناتانیل هاثورن با تکیه بر داستان کوتاه «ویکفیلد»
تو مرکزِ جهان نیستی!
شاید برای همهی ما دستِکم یکبار پیش آمده که دوست داشتهایم مدتی ناپدید شویم تا اثرِ نبودنمان را بر مجموعهی اطراف و اطرافیانِ خود ببینیم. اما معمولاً این تمایل را در حد یک فکر نگهداشته و جامهی عمل نپوشاندهایم. نهایتاً اگر این احساس خیلی قوی بوده باشد، چند روزی تلفن همراهمان را خاموش کرده و منتظر عکسالعملها ماندهایم.
«صدبار بهت زنگ زدم، چرا خاموشی؟ دلم هزار راه رفت!»
«کجایی تو؟ زا به راه شدیم که!»
«کم کم داشتم نگرانت میشدم.»
....
📖در الفیا بخوانید:
📚«تو مرکز جهان نیستی!» در کتابخانهی الفیاییها، مروری بر داستان «ویکفیلد» نوشتهی «ناتانیل هاثورن» است که #معصومه_انواری_اصل به بهانهی آن، اخلاق در نوشتههای نویسنده را مورد بررسی قرار داده است: