پِریسکه‌ی جان

هر غروب هزاران طلوع در پی دارد
مشخصات بلاگ

نوشتن فرار از واقعیت نیست؛ غوطه‌خوردن در آن است. نویسنده کسی‌ست که به دنیا امید دارد؛ انسان بدونِ امید نمی‌تواند داستان بنویسد.
فلانری اوکانر

طبقه بندی موضوعی
شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۵۴ ب.ظ

نامه‌هایی شب‌نوشته و صبح‌مچاله!

تیشرتِ طوسی تن‌ات است.
سرت را انداخته‌ای پایین و می‌آیی طرفم.
صدای خرت خرتِ کفش‌هایت روی خاک و سنگلاخ، انگار کُن موسیقی است،
ریزش آبشار،
یا نرمه‌ی باد لابلایِ برگ‌ها؛
خنک و خوش‌آهنگ.
بعد جهان می‌ایستد؛
منجمد می‌شود،
و من
نامه‌هایی می‌شوم؛
شب‌نوشته و صبح‌مچاله.
رفته‌ای
اما هنوز همانجا ایستاده‌ام.
هنوز دارم آمدنت را تماشا می‌کنم.
هنوز تجلی خداوند بر من تمام نشده است..
.
.

پی‌نوشت:
بزودی یک داستانِ بلند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۸
معصومه انواری اصل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی